ریشه‌های احساسات منفی

  • از

انسان مجموعه ای از احساسات است، حس هایی مانند شادی و نشاط و یا غم و اندوه و … که هر کدام از این احساسات به گونه ای بر جسم او اثرگذار است. ما می توانیم با یک نگرش مثبت، زندگی سالم را برای خود تضمین کنیم و از طرفی نیز می توانیم با منفی نگری، زندگی را به کام خود تلخ کنیم. خشم، نفرت، حسادت و احساسات بد دیگر مانند سمومی هستند که با تنفس به بدن خود تزریق می کنیم، سمومی خطرناک که حتی می توانند ما را از پای در بیاورند.

پنج عامل اصلی، باعث می‌شود مردم در خود احساسات منفی به‌وجود بیاورند و در آن وضعیت بمانند. این‌ها جزو بدترین قورباغه‌هایی هستند که در اعماق مرداب احساسات شنا می‌کنند. این پنج عامل: توجیه کردن، درگیر شرایط شدن، حساسیت شدید، قضاوت کردن و خودفریبی است. برای رهایی از احساسات منفی باید بفهمیدکه این احساسات از کجا می‌آیند، تا بتوانید از شرشان خلاص شوید یا از همان ابتدا مانع به‌وجود آمدنشان شوید.

توجیه کردن
با توجیه و عذر آوردن، از منفی بودن خود دفاع می‌کنید و به خود حق می‌دهید که عصبانی باشید. احساسات منفی تنها زمانی به‌وجود می‌آیند که شما به خود حق می‌دهید که این احساسات را برای خود و دیگران به‌وجود بیاورید.

وقتی در‌مورد وضعیت ناگوار خاصی بحث می‌کنید، با ارائه دلایل مختلف، مشغول توجیه احساسات منفی‌تان می‌شوید. اغلب حین رانندگی با خودتان حرف می‌زنید؛ خودتان را توجیه می‌کنید و به محکوم کردن افرادی که در آنجا نیستند می‌پردازید. توجیه کردن، شب‌ها شما را بیدار نگه‌ می‌دارد.

هرچه بیشتر خود را توجیه و متقاعد می‌کنید که طرف مقابل «بد» است و شما پاک و بی‌گناهید و حق دارید اینگونه احساس کنید، عصبانی‌تر‌ و سرخورده‌تر می‌شوید.

البته شاید موقعیتی ایجاد شده باشد که ناحق است و باعث آزردگی یا عصبانیت شما شده، اما تنها کسی که می‌تواند احساسی را به آن تجربه گره بزند، خودتان هستید. شما می‌توانید انتخاب کنید که احساس بدتان را نگه دارید یا آنرا رها کنید.

برخود گرفتن
برخود گرفتن، دومین عامل لازم برای داشتن احساسات منفی است. به‌ این‌ معنی که از موارد برداشت شخصی می‌کنید. اتفاقات را به‌عنوان حمله‌ای به شخص خودتان تفسیر می‌کنید.

اگر شرایط ناگوار را حمل بر خودتان ندانید، نمی‌توانید احساساتی چه منفی، چه مثبت، در مورد آن شرایط بروز دهید. اگر در روزنامه بخوانید که هزاران نفر (مرد، زن و کودک) در اثر سِیلی در شمال چین غرق شده‌اند، اندکی احساس تاسف خواهید کرد ولی باز بدون احساس خیلی خاصی به خواندن عناوین بعدی مشغول خواهید شد.

چون هیچ‌کدام از آن غرق‌شد‌گان را نمی‌شناسید و حتی آن منطقه را خوب نمی‌شناسید. شما در موقعیت این تراژدی قرار نمی‌گیرید. در نتیجه شما هیچ احساس منفی درباره آن تجربه نمی‌کنید.

این بدین معنا نیست که نمی‌توانید درباره اتفاقاتی که برای دیگران می‌افتد، احساس دلسوزی داشته باشید، موضوع آن است که احساس‌تان درگیر نمی‌شود. به‌عنوان مثال، اگر همکاری به‌دلیل مشکلات شخصی نمی‌تواند وظایفش را خوب انجام دهد، برایش متاسف می‌شوید ولی این دلیل نمی‌شود که مسئولیت‌هایش را قبول کنید. داشتن حد و مرزهای سالمِ احساسی، به‌خصوص در محیط کار ضروری است. می‌توانید بدون درگیر شدن با احساسات فرد دیگر، همچنان غم‌خوار او باشید.

حساسیت شدید
سومین عامل احساسات منفی، داشتن حساسیت شدید به تفکرات، عقاید یا دیدگاه‌های دیگران نسبت به خودتان است. همانطور که اشاره شد، افرادی که با سرزنش‌های شدید و کمبود محبت بزرگ شده‌اند، احساس حقارت و بی‌کفایتی می‌کنند. این احساسات به‌صورت نگرانی در مورد عمل، عکس‌العمل و رفتار دیگران بروز می‌کند.

پیتر اُسپِنسکی در کتاب «در جستجوی معجزه» از این فرایند با عنوان «تصورات درونی»، حساسیت شدید در نحوه رفتارتان با دیگران، یا حتی ناراحتی و افسردگی به این خاطر‌که «تصور می‌کنید» طرف مقابل در مورد شما منفی فکر می‌کند، یاد کرده است.

یک صحبت مثبت یا نظر تاییدکننده از طرف دیگران، می‌تواند در شما اعتماد‌به‌نفس ایجاد کند و یک نظر منفی شما را در هم می‌شکند. افرادی که بیش از حد حساس هستند، اغلب رد شدن‌ها و مذمت‌هایی را می‌بینند که وجود خارجی ندارند. در شرایط حاد، افراد فوق‌حساس نمی‌توانند بدون تایید دیگران تصمیم بگیرند و قدم از قدم بردارند.

قضاوت کردن
چهارمین دلیل احساسات منفی، قضاوت‌ کردن یا تمایل به ارزیابی منفی دیگران است. وقتی دیگران را قضاوت کنید، همواره آن‌ها را مقصر خواهید دانست. مقصر دانستن دیگران، توجیهی برای عصبانیت، تنفر و احساسات منفی‌ شما نسبت به آن‌ها می‌شود.

در انجیل متی ۱:۷ آمده است: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود». با قضاوت دیگران، برای خود احساسات منفی و ناراحتی ایجاد می‌کنید. از هر میزانی که برای سنجش دیگران استفاده کنید برای قضاوت خودتان به‌کار خواهد رفت. وقتی در‌مورد دیگران قضاوت می‌کنید، خود را در وضعیت بالاتری نسبت به آنها قرار می‌دهید، آنها را پایین‌تر از خودتان می‌بینید، که این عمل اغلب باعث برانگیختن واکنش‌های منفی دیگران می‌شود.

اگر طرف مقابل را داوری نکنید، نمی‌توانید از آن شخص عصبانی شوید. فقط هنگامی می‌توانید عصبانی‌ شوید که برای ‌خودتان توجیه کنید که طرف مقابل کاری کرده یا حرفی زده (یا نتوانسته کاری را درست انجام بدهد)، که باعث آسیب شما شده است.

برای حذف قضاوت از زندگی خود، از هم‌اکنون تصمیم بگیرید دیگران را در هیچ موردی قضاوت نکنید. انجام اینکار در ابتدا بسیار مشکل است، اما با تمرین راحت‌تر خواهد شد. فقط به خودتان یادآوری کنید که همه مردم مستحق زندگی با روش و منش خودشان هستند.

خود فریبی
خودفریبی، یعنی با یک توضیح قابل‌قبول اجتماعی بخواهید روی یک رفتار غیرقابل‌قبول سرپوش قرار دهید و آن‌را با دلیل موجه بدانید. جان آساراف این‌ها را «دروغ‌های منطقی» می‌خواند.

اغلب مردم به‌‌دلیل عزت‌نفس پایین و شخصیت ضعیف، نمی‌توانند اقرار کنند کاری که کرده‌اند یا حرفی که زده‌اند نادرست و غیرمنطقی است. حتی بدترین مجرمان، احساس می‌کنند که بی‌گناه‌ هستند و صرفا قربانی‌ کسی، چیزی و یا جامعه شده‌اند. آنها سعی دارند رفتارشان را منطقی جلوه دهند.

پیتر اوسپنسکی، توضیح می‌دهد که تقریبا همه تلخ‌کامی‌ها ناشی از «ابراز احساسات منفی» است. صحبت مدام در مورد شرایط منفی و احیای آنها، احساسات منفی را زنده و روبه‌رشد نگه می‌دارد. از این‌رو، احساسات منفی‌ مانند آتش‌سوزی در یک بوته‌زار است که با جرقه کوچکی شروع می‌شود و به‌سرعت پخش می‌شود و غیر‌قابل‌کنترل می‌شود.

اما اگر جرقه روی بوته‌ای خشک بیافتد و فورا خاموشش کنید، هیچ آتش‌سوزی اتفاق نمی‌افتد. همینطور اگر احساسات منفی را در لحظه‌ شروع، متوقف کنید، مانند همان آتش کوچک، به‌سرعت خاموش ‌می‌شود و هیچ خسارت و خرابی به‌بار نمی‌آورد.

منبع:مدیر سبز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *